توبه کننده. تائب. توبه دار. نادم و پشیمان از گناه. (ناظم الاطباء) : آتشم در جان گرفت از عود خلوت سوختن توبه کارم توبه کار از عشق پنهان باختن. سعدی. من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها توبه از می وقت گل، دیوانه باشم گر کنم. حافظ. من همان ساعت که از می خواستم شد توبه کار گفتم این شاخ ار دهد باری، پشیمانی بود. حافظ. شرابی که از یمن او توبه کار ز بند تقید شود رستگار. ملا طغرا (از آنندراج). رجوع به توبه و دیگر ترکیبهای آن شود
توبه کننده. تائب. توبه دار. نادم و پشیمان از گناه. (ناظم الاطباء) : آتشم در جان گرفت از عود خلوت سوختن توبه کارم توبه کار از عشق پنهان باختن. سعدی. من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها توبه از می وقت گل، دیوانه باشم گر کنم. حافظ. من همان ساعت که از می خواستم شد توبه کار گفتم این شاخ ار دهد باری، پشیمانی بود. حافظ. شرابی که از یمن او توبه کار ز بند تقید شود رستگار. ملا طغرا (از آنندراج). رجوع به توبه و دیگر ترکیبهای آن شود
ضایعکار و فاسدکار و خراب کننده. (ناظم الاطباء). تبه کار. که کاری زشت کند. بدکار. طالح. عاصی. مفسد. فاسق. فاجر. سیاه نامه. رجوع به تباه و دیگر ترکیب های آن شود
ضایعکار و فاسدکار و خراب کننده. (ناظم الاطباء). تبه کار. که کاری زشت کند. بدکار. طالح. عاصی. مفسد. فاسق. فاجر. سیاه نامه. رجوع به تباه و دیگر ترکیب های آن شود
ج، تجربه کاران. شخص آزموده و دانا. (فرهنگ نظام). مردم کارافتاده و کارآزموده. (آنندراج). عالم به شغل و عامل با تجربه. (ناظم الاطباء). مجرب. بازل: مرا ز تجربه کاران نصیحتی یاد است که توبه نامه بخط شکسته می باید. صائب (از آنندراج). یکی ز تجربه کاران بصیدگاه ملالم رمیده بلبلم از آرزوی انجمن گل. محمد سعید اشرف (ایضاً). ، تجربه کاران روزگار، آزمودگان کارهای دنیا. (ناظم الاطباء)
ج، تجربه کاران. شخص آزموده و دانا. (فرهنگ نظام). مردم کارافتاده و کارآزموده. (آنندراج). عالم به شغل و عامل با تجربه. (ناظم الاطباء). مجرب. بازل: مرا ز تجربه کاران نصیحتی یاد است که توبه نامه بخط شکسته می باید. صائب (از آنندراج). یکی ز تجربه کاران بصیدگاه ملالم رمیده بلبلم از آرزوی انجمن گل. محمد سعید اشرف (ایضاً). ، تجربه کاران روزگار، آزمودگان کارهای دنیا. (ناظم الاطباء)
کار تیره. کار سخت و مشکل: به پیش آمد اکنون یکی تیره کار که آن را نشاید که داریم خوار. فردوسی. ، بدکار. بدسرشت. سیاهکار: آینۀ خاک تیره کار چه بینی ز آینۀتیره نور کار نیابی. خاقانی
کار تیره. کار سخت و مشکل: به پیش آمد اکنون یکی تیره کار که آن را نشاید که داریم خوار. فردوسی. ، بدکار. بدسرشت. سیاهکار: آینۀ خاک تیره کار چه بینی ز آینۀتیره نور کار نیابی. خاقانی
دارندۀ صوبه. حاکم وفرمانروای صوبه: ناصرخان حاکم و صوبه دار آن مملکت روانۀ جلال آباد و از آنجا به پیشاور... آمد. (مجمل التواریخ گلستانه ص 77). رجوع به صوبه شود
دارندۀ صوبه. حاکم وفرمانروای صوبه: ناصرخان حاکم و صوبه دار آن مملکت روانۀ جلال آباد و از آنجا به پیشاور... آمد. (مجمل التواریخ گلستانه ص 77). رجوع به صوبه شود
در اصطلاح کارخانه ها، کارگری که پس از چند ساعت کار، چند ساعت تعطیل دارد و ازاین رو کار او گاهی به اول روز و گاهی از نیمه به بعد و گاهی اول شب و گاهی از نیمه به بعد است. (یادداشت مؤلف)
در اصطلاح کارخانه ها، کارگری که پس از چند ساعت کار، چند ساعت تعطیل دارد و ازاین رو کار او گاهی به اول روز و گاهی از نیمه به بعد و گاهی اول شب و گاهی از نیمه به بعد است. (یادداشت مؤلف)
کسی که تازه کاری را شروع کرده و هنوز آنرا درست نیاموخته است. (فرهنگ نظام). کارنادیده. کم تجربه. مبتدی. مقابل کهنه کار. ناآزموده. نوآموز در صنعت. کسی که بنوی چیزی را آموخته یا بدان پرداخته. ناشی
کسی که تازه کاری را شروع کرده و هنوز آنرا درست نیاموخته است. (فرهنگ نظام). کارنادیده. کم تجربه. مبتدی. مقابل کهنه کار. ناآزموده. نوآموز در صنعت. کسی که بنوی چیزی را آموخته یا بدان پرداخته. ناشی